از زمانی که 77 سال پیش امپراتوری ژاپن با پذیرش رسمی شکست خود را تسلیم آمریکا نمود و ژنرال مک آرتور بهعنوان فاتح نبرد در اقیانوس آرام پا به درون شهر توکیو گذاشت، ایالات متحده آمریکا پروژه نفوذ خود را در شرق آسیا شروع کرد. در آن دوره ایالات متحده آمریکا بر اساس ارزیابی های ژئوپلیتیکی که از خیزش قدرت اتحاد جماهیر شوروی و تلاش آن کشور برای اعمالنفوذ بر مناطق پیرامونی خود داشت تلاش داشت تا با ایجاد یک حلقه مستحکم از متحدان استراتژیک خود در شرق آسیا مانع از افزایش قدرت شوروی شود. در این چارچوب، استراتژی آمریکا شامل بازسازی ژاپن و حمایت از این کشور، نفوذ در شبهجزیره کره و حمایت از دولت ملی چین بود.
برای مدیریت رقابت های ژئوپلیتیک در شرق آسیا آمریکا نیازمند ایجاد یک پیوستگی میان سه متحد جدید خود در ژاپن، کره و چین بود. اما این پیوستگی خیلی سریع با شکست نیروهای جمهوری چین از نیروهای جمهوری خلق چین و سقوط پکن به دست کمونیست ها از هم پاشید و بهاینترتیب بنیاد یکی از مهمترین رقابت های جهانی ژئوپلیتیک آمریکا گذاشته شد. در سال 1949 میلادی با صعود مائو به اریکه قدرت در چین و تبدیل چین به یک کشور کمونیستی آمریکا خود را در معرض یک رقیب منطقه ای جدید می دید که ظرفیت دستیابی به قدرت جهانی را داشت و البته در نیمقرن بعد این پیش بینی آمریکا کاملاً به وقوع پیوست و از دهه 1990 با فروپاشی شوروی جمهوری دموکراتیک خلق چین فرصت آن را یافت که در مقام یک قدرت ضد هژمون دوفکتو خود را در حد و اندازه یک قدرت چالشگر علیه برتری جهانی آمریکا مطرح نماید.
در ادامه خارجشدن چین از حلقه دوستان آمریکا، در ابتدای سال 1950 میلادی به حمله نیروهای کمونیست تحت حمایت شوروی و جمهوری دموکراتیک خلق چین که شمال کره را در کنترل خود داشتند و عبور آنها از مدار 38 درجه، دامنه بحران های ژئوپلیتیکی که آمریکا در شرق آسیا با آن ها مواجه بود گسترش یافت. در سه ماه ابتدایی این جنگ برتری مطلق زمینی نیروهای کمونیست کره باعث شد که به غیر شبهجزیره بوسان تمام خاک کره به اشغال کمونیست ها در آید، اما در ادامه با ورود نیروهای ائتلاف سازمان ملل متحد به جنگ و با رهبری ژنرال داگلاس مک آرتور نیروهای تحت حمایت آمریکا تا مرز زمینی کره و چین پیشروی کردند. در واکنش جمهوری دموکراتیک خلق چین بیش از دو میلیون سرباز خود را بدون حمل پرچم و با عنوان نیروهای داوطلب به کره اعزام کرد و اتحاد جماهیر شوروی نیز با گسترش حمایت های تسلیحاتی خود موجب شد که بار دیگر نیروهای کمونیست تا سئول پیشروی نموده و تمام کره در خط سقوط به دست کمونیست ها قرار گیرد. برای تغییر موازنه ایالات متحده آمریکا مجدد بیش از 200 هزار نیروی تازهنفس با پشتیبانی گسترده هوایی به کره اعزام کرد و بهاینترتیب نیروهای کمونیست به عقب رانده شدند و درنهایت در سال 1953 میلادی بدون انعقاد هرگونه پیمان صلحی و با پذیرش مدار 38 درجه بهعنوان مرز میان دو کره پیمان ترک مخاصمه امضا شد.
سومین بحران ژئوپلیتیکی که آمریکا در شرق آسیا، با آن روبهرو شد موضوع اختلاف فرانسه با نیروهای تحت حمایت هوشی مین در ویتنام بود که باعث مداخله آمریکا در این بحران شد و در نهایت به وقوع جنگ خونبار ویتنام انجامید. بهاینترتیب در فاصله کمتر از 15 سال ایالات متحده آمریکا در شرق آسیا با سه منبع مهم بحران ژئوپلیتیک روبهرو شد که همه آن ها کموبیش تا زمان کنونی باقیماندهاند و اتفاقاً در هر سه مورد کمونیست ها توانسته اند با وجود گذشت سه دهه از پایان جنگ سرد، همچنان حکومت خود را حفظ نمایند. اکنون ریسک های ژئوپلیتیک عمده ایالات متحده آمریکا در شرق آسیا را به ترتیب اولویت میتوان به این شرح نام برد:
(1) گسترش قدرت جمهوری دموکراتیک خلق چین و تبدیل این کشور به یک ابرقدرت جهانی؛
(2) تداوم حکومت کمونیست های تحت حمایت چین در کره شمالی؛
(3) تداوم حکومت کمونیست های لنینیستی در ویتنام.
توزیع جغرافیایی مناطق جغرافیایی این سه کشور بیانگر آن است که ایالات متحده آمریکا با یک زنجیره از بازیگران چالشگر ژئوپلیتیک در شرق آسیا مواجه است که هرکدام از آن ها ظرفیت و توانایی آن را دارند که نفوذ و قدرت آمریکا را در شرق آسیا به چالش بکشاند و بهاینترتیب منافع این کشور را در خطر قرار دهند. در این میان نقش و تأثیر هرکدام از این سه بازیگر کاملاً متفاوت است و به شیوه متفاوتی میتواند زمینه بروز بحران های ژئوپلیتیک و گسترش ریسک های ژئوپلیتیک را فراهم کنند.
(1) کره شمالی
این کشور را می توان یکی از معدود بازیگران ملی در محیط سیاست بین الملل دانست که بهصورت پیچیدهای مشغول به چالش کشیدن ساختارهای بین المللی هستند. هرچند کره شمالی عضو سازمان ملل متحد است، اما این کشور در روندهای جهانی کاملاً مستقل عمل می کند و حاضر به پذیرش هیچگونه نظم ژئوپلیتیک دیکته شده نیست. با این وجود، آنچه که باعث کاهش توانایی کره شمالی در به چالش کشیدن فعالانه هژمونی آمریکا در شرق آسیا شده است نه ضعف قدرت نظامی، بلکه محدودیتهای اقتصادی و منابعی است که با آن روبهرو است. هرچند در ابتدای ایجاد کره شمالی، این کشور از منظر اقتصادی و نظامی برتری مطلقی بر همسایه جنوبی خود داشت، اما در طول دهه های بعد به سبب ناکارآمدی نظام کمونیستی حاکم بر کره شمالی این کشور مزیت های ژئواکونومیک خود را ازدستداده است و همین موضوع باعث گردیده است که در کنار جداییگزینی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از جهان این کشور به یک بازیگر حاشیه ای اقتصادی در جریان جهانی سرمایه مبدل شود. با این وجود آن چه که باعث خطرناک شدن شیوه بازی کره شمالی شده است وجود یک حکومت دیکتاتوری مبتنی بر کیش شخصیت در این کشور است که باعث می گردد نتوان از تهدیدهای ژئوپلیتیک کره شمالی بر علیه همسایه جنوبی و منافع آمریکا چشمپوشی کرد. به عبارت دیگر، ریسک ژئوپلیتیک کوچک ولی در عین حال غیرقابلپیشبینی آمریکا در شرق آسیا را میتوان نوع مراوده و جهت گیری کره شمالی نسبت به آمریکا و دو همسایه مهم این کشور یعنی ژاپن و کره جنوبی دانست.
(2) چین
کشور چین را می توان بزرگترین منبع تهدید امنیت ملی و منافع استراتژیک آمریکا در سراسر جهان دانست. این کشور به لطف رشد اقتصادی چشمگیر، نیروی انسانی کارآمد، درآمدهای سرشار اقتصادی و ارتش قدرتمندی که در اختیار دارد تنها کشوری است که می تواند هژمونی جهانی آمریکا را در قرن بیست و یکم به چالش بکشد. بااینوجود کشور چین به سبب منافع اقتصادی گسترده ای که در حفظ تعامل با آمریکا دارد نیازمند آن است که بهصورت محتاطانه ای در زمینه رقابت جویی با آمریکا گام بردارد. همین موضوع باعث گردیده است که دامنه ریسک های متقابل ژئوپلیتیکی که آمریکا و چین برای یکدیگر می وانند به وجود بیاورند بسیار گسترده و متنوع باشد و همزمان از سطح تأثیرگذاری جهانی بسیار بالایی برخوردار باشند. به همین علت در ادامه این سلسله از گزارش ها تلاش خواهد شد که بهصورت کامل همه ابعاد این موضوعات مورد بررسی قرار گیرد.
(3) ویتنام
مورد ویتنام در سیاست بین الملل یکی از موارد بسیار خاص و منحصربهفرد است. تحلیل هایی که در مورد ویتنام، جنگ این کشور با آمریکا و پیامدهای آن ارائه شده است بسیار متنوع است. برخی از متخصصان ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک بر این باور هستند که ویتنام را می توان یک مثال روشن برای برتری ژئو اکونومی بر ژئوپلیتیک دانست. چرا که آمریکایی که در جنگ ویتنام شکست خورد و مجبور به تخلیه خاک این کشور شد در ادامه توانست که با صلح با این کشور و گسترش نفوذ اقتصادی خود بار دیگر به این سرزمین پا بگذارد. در طرف مقابل، عده دیگری از تحلیلگران بر این باور هستند که ویتنام را باید یک کپی کوچک از چین دانست که در آن یک حکومت تک حزبی غیرانتخابی با قبضه کردن سیاست و امنیت و آزادسازی اقتصادی تلاش دارد میان منافع بخشی نخبگان قدرت و منافع عمومی کشور توازن برقرار کند و به یاری این توازن است که ویتنام توانسته است با قراردادن خود در فهرست کشورهایی که بهسرعت درحالرشد اقتصادی هستند از فقر نجات پیدا کند. بااینوجود، آنچه که در اینجا می تواند برای آمریکا بهصورت بالقوه بهعنوان یک ریسک ژئوپلیتیک در نظر گرفته شود موضوع تداوم حکومت کمونیست ها در ویتنام است که باعث شده است محیط سیاسی این کشور بسیار شکننده باشد و ویتنام به پاشنه آشیل نفوذ آمریکا در میان کشورهای جنوب آسیا تبدیل گردد.
بهصورت خلاصه باید گفت در حال حاضر در شرق آسیا ایالات متحده آمریکا از نظر امنیتی می تواند با چالش ها و ریسک های ژئوپلیتیکی مواجه شود که ریشه در نگرش رهبران سه کشور کره شمالی، چین و ویتنام دارند. هرکدام از این سه کشور باوجودآنکه کمونیستی هستند با ساختارها و رویکردهای متفاوتی کشور خود را اداره می کنند و روابط خود را با آمریکا در چارچوب تفاسیر مختلفی نسبت به سیاست و اقتصاد بین الملل تعریف کرده اند. همین موضوع باعث می گردد که ریسک های ژئوپلیتیک ایالات متحده آمریکا در برابر این سه کشور کاملاً با یکدیگر متفاوت بوده و بهاینترتیب راهحلهای مختلفی را نیز طلب نمایند. به همین علت بررسی جامع ریسک های ژئوپلیتیک ایالات متحده آمریکا در برابر هرکدام از این سه کشور فرصت آن را به وجود خواهد آورد تا تصویر منسجم تری از ماهیت چگونگی احساس تهدید آمریکا در سیاست جهانی به دست آورد و بهصورت کارآمدتری به ارزیابی ریسک های ژئوپلیتیک این کشور و تأثیرات آن بر اقتصاد و سیاست جهانی پرداخت.