دو کشور لبنان و اسرائیل به سبب آنکه از نظر رسمی با یکدیگر بهعنوان دشمن سرزمینی رفتار می کنند فاقد هرگونه رابطه سیاسی و دیپلماتیک هستند. دامنه این اختلافات بهقدری گسترده است که مرزهای زمینی و دریایی دو کشور تا پاییز سال 2022 میلادی مورد توافق قرار نگرفته بود و همین موضوع نیز باعث بروز و توسعه تنش های ژئوپلیتیکی می گردید که از زمان تشکیل کشور اسرائیل تا کنون ادامه داشته است. این موضوع در کنار نقش راهبردی لبنان در محور مقاومت بر علیه اسرائیل باعث گردیده بود که دورنمای قابلتوجهی برای کاهش تنش های ژئوپلیتیک در شرق دریای مدیترانه میان اسرائیل و لبنان وجود نداشته باشد و اکثر تحلیلگران این منطقه را یکی از آخرین نواحی جغرافیایی جهان بدانند که در آینده ممکن است به ثبات دست پیدا کنند. بااینوجود تحولات ژئوپلیتیکی که در نتیجه حمله روسیه به خاک اوکراین به وقوع پیوست و ضرورت بازنگری در ژئوپلیتیک انرژی اروپا و همچنین کشف یک میدان گازی غنی در شرق دریای مدیترانه گمانه زنی هایی را در مورد برداشتن نخستین گام های ممکن برای کاهش تنش میان اسرائیل و لبنان مطرح کرد.
استفاده فزاینده روسیه از سلاح انرژی علیه اتحادیه اروپا برای تحتفشار قراردادن این اتحادیه بهمنظور کاهش حمایت از اوکراین و رفع تحریم های اقتصادی علیه روسیه باعث گردید که ژئوپلیتیک انرژی در اروپا و دریای مدیترانه پراهمیت تر از هر زمان دیگری گردد. ازیکطرف اروپا و متحدان آن به دنبال آن بودند که با مهار اقتصاد روسیه زمینه را برای توقف ماشین جنگی مرگبار ارتش روسیه فراهم کنند و از طرف دیگر کشور روسیه به دنبال آن بود که با استفاده از موقعیت برتر خود در زمینه تسلط بر بازارهای انرژی اروپا از گسترش تأثیرگذاری اتحادیه اروپا بر بحران اوکراین بکاهد. در این فرایند تأیید مطالعات اولیه در مورد وجود یک میدان گازی غنی در سواحل شرقی مدیترانه و در حدفاصل محدوده های سرزمینی مورد ادعای لبنان و اسرائیل زمینه را برای ایجاد تحولاتی در معادلات ژئوپلیتیک انرژی اروپا فراهم کرد. این میدان گازی که از آن با نام میدان گاز قانا نیز یاد می شود در محدودهای قرار دارد که برای بیش از 70 سال از نظر حاکمیت سرزمینی و حقوق اقتصادی دریاها مورد مناقشه اسرائیل و لبنان بود. این دو کشور که از یکدیگر بهعنوان دشمن یاد می کنند نهتنها فاقد هرگونه رابطه سیاسی و اقتصادی با یکدیگر هستند، بلکه برقراری ارتباط میان اتباع و دولتمردان خود با طرف دیگر را نیز بهعنوان یک جرم بزرگ مطرح کرده اند. اما منافع اقتصادی ناشی از برداشت گاز از میدان گازی مشترک، نیاز روزافزون دو کشور به درآمدهای گازی و همچنین نقش تأثیرگذاری که میدان گازی تازه کشف شده در معادلات ژئوپلیتیک انرژی دارد باعث گردید که انگیزه لازم برای حلوفصل برخی از مشکلات میان دو کشور فراهم گردد. در نتیجه با مداخله وزارت امور خارجه آمریکا مجموعه ای از مذاکرات غیرمستقیم برای تعیین محدوده آب های سرزمینی و ترسیم خطوط مرزی دو کشور لبنان و اسرائیل در شرق دریای مدیترانه آغاز گردید. در طی این مذاکرات طرف های اسرائیلی و لبنانی از مذاکره رودررو و مستقیم با یکدیگر دوری جستند و نمایندگان وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا بهعنوان میانجی نقش منتقلکننده نظرات کارشناسی طرفین و همچنین داوری در زمینه شیوه ترسیم مرز را بر عهده داشتند. با آغاز مذاکرات این احتمال مطرح شد که به سبب دشمنی فزاینده اسرائیل و حزبالله لبنان امکان آن وجود دارد که مذاکرات در نهایت به شکست بینجامد. اما مذاکرات درونی در درون دولت لبنان و تحلیل های نمایندگان حزبالله لبنان در مجلس و دولت این کشور به این نتیجه رسید که منافع ژئوپلیتیک لبنان در تعیین خطوط مرزی دو کشور نهفته است و به این ترتیب دولت لبنان با دریافت چراغ سبز نهایی از سوی رهبران حزبالله لبنان مذاکرات غیرمستقیم با لبنان را نهایی کرد و در نهایت در تاریخ 5 آبان سال 1401 توافقنامه نهایی بدون رویارویی مستقیم دیپلماتهای لبنانی و اسرائیلی و با میانجیگری آمریکا امضا شد.
این توافقنامه به دو کشور اسرائیل و لبنان اجازه می دهد تا ضمن تعیین مرزهای دریایی خود در دریای مدیترانه به بهره برداری از میدان گازی کشف در این منطقه بپردازند و به بازار گاز اروپا وارد شوند. با نهاییشدن مذاکرات شرکت توتال فرانسه بهسرعت از توافق ابتدایی با دولت مرکزی لبنان برای انجام عملیات اکتشاف گاز در بخش لبنانی میدان گازی قانا پرده برداشت و همزمان اعلام کرد که در یک کنسرسیوم مشترک با شرکت انی ایتالیا در بخش اسرائیلی این میدان گازی نیز عملیات مطالعاتی برای برداشت گاز را آغاز خواهد کرد. این موضوع نشاندهنده اهمیت راهبردی این میدان گازی برای تحول در ژئوپلیتیک انرژی اروپا است که باعث گردیده است شرکت های انرژی اروپایی حتی پیش از نهاییشدن قرارداد تعیین خطوط مرزی دریایی میان اسرائیل و لبنان نیز متون اولیه قرارداد با این دو کشور را آماده سازند.
در اینجا به نظر می رسد هر دو کشور لبنان و اسرائیل از فرصت طلایی که در زمینه ژئوپلیتیک انرژی اروپا به وجود آمده است آگاه هستند و بهخوبی بر این نکته واقف هستند که تلاش های روسیه برای تحمیل ریسک ژئوپلیتیک انرژی بر اتحادیه اروپا بر میزان مطلوبیت جایگاه میدان گازی قانا در شرق دریای مدیترانه خواهد افزود. این میدان گازی به سبب فاصله جغرافیایی اندک با بازارهای مصرف انرژی گاز در اروپا قابلیت آن را دارد که در چند سال آینده جایگزین بخشی از خط لوله گاز طبیعی روسیه به مرکز اروپا گردد و بهاینترتیب از میزان ریسک پذیری انرژی اروپا در برابر اقدامات خصمانه روسیه بکاهد. همزمان یک فرصت ژئوپلیتیک جدید برای دو کشور لبنان و اسرائیل فراهم خواهد آورد تا با ورود به بازار انرژی اروپا از یک نقش تأثیرگذار در اقتصاد انرژی این اتحادیه برخوردار شوند و همزمان رقبای بالقوهای نظیر ایران و قطر را نیز تحتفشار قرار دهند. بهعبارتدیگر، باید گفت نقطه قوت این موافقتنامه مرزی میان اسرائیل و لبنان در این امر نهفته بود که این دو کشور علیرغم دشمنی دیرینه ای که با یکدیگر دارند از فرصت های ژئوپلیتیک ایجاد شده در حوزه انرژی و شیوه بهره برداری مؤثر از این فرصت ها آگاهی مناسبی داشتند و به همین علت توانستند ضمن حفظ موقعیت خصمانه ای که نسبت به یکدیگر دارند از این فرصت به وجود آمده برای تأمین بخشی از منافع ملی خود بهره برداری نمایند. در چنین شرایطی منطق سیاست خارجی در محیط سیال سیاست بین الملل و نقش گاز طبیعی در معادلات ژئواکونومیک اروپا ضرورت آن را به وجود آورد که این دو کشور پس از 70 سال حاضر به امضای موافقتنامه تحدید مرزهای دریایی خود گردند تا در فرایند تحولاتی که در معادلات انرژی جهان در حال وقوع است از فرصت به وجود آمده نهایت استفاده را به عمل آورند.
بهصورت خلاصه، مورد امضای موافقتنامه تعیین مرزهای دریایی میان اسرائیل و لبنان نشاندهنده آن است که در حوزه ریسک های ژئوپلیتیک باید از یک رویکرد و نگاه پویا و انعطاف پذیر برخوردار بود تا یک کشور بتواند حداکثر منافع و اهداف ملی را برای خود تأمین نماید. بدون چنین رویکردی، هر کشوری ممکن است در یک چرخه بیپایان از منازعات و اختلافات ژئوپلیتیک گرفتار شود و در نهایت در محیط رقابتی ژئواکونومیک جهانی فرصت ها را به رقبای موجود واگذار نماید و تنها هزینه های ریسک های ژئوپلیتیک را متحمل شود. در اینجا به نظر می رسد که هر دو کشور اسرائیل و لبنان به این تحلیل رسیده اند که تاکتیک انعطافپذیری در سیاست بین الملل بیش از تأکید بر مواضع ایستا و غیر قابل تغییر می تواند به سود کشور تمام شود و همین موضوع نیز یک فرصت ژئوپلیتیک جدید برای لبنان و اسرائیل به وجود آورده است تا از ظرفیت های توسعه میدان گازی مشترک خود برای بهبود وضعیت اقتصادی و ژئواکونومیک خویش بهره برداری نمایند. به این ترتیب باید گفت موضوع توافقنامه مرزی میان اسرائیل و لبنان را باید بهعنوان یک درس ژئواکونومیک در زمینه چگونگی بهرهبرداری از فرصت های ژئوپلیتیکی در نظر گرفت که به کشورها اجازه می دهد تا در زمان و مکان مناسب از ریسک های ژئوپلیتیکی که کشورهای دیگر درگیر آن هستند به نحو مناسبی برای تأمین منافع ملی استفاده کرد.