اقتصاد آمریکا تا اواسط سال 1945 با چالشهای جدی مواجه شد که برخی از آنها بیشباهت به فشارهای اخیر نیستند. این پرسشوپاسخ با نویسنده و شخصیت آکادمیک مارک گالیکیو است که به بررسی بحثهایی میپردازد که سیاستها را هدایت میکردند.
مسائل پرتنش زنجیره تأمین، فشارهای تورمی در خط لوله و نگرانی در مورد سلامت بازار کار. آیا این موضوعات آشنا به نظر میرسند؟ بله درست حدس زدید، این ایالات متحده در سال 1945 است که رئیسجمهور هری اس. ترومن تلاش کرد تا پایان جنگ جهانی دوم را مهندسی کند و اختلالات موجود را به حداقل برساند.
نقش حمله اتمی به ژاپن، ترس از تجاوز روسیه و فروپاشی صنعت ژاپن بهخوبی در بحثهای پیرامون تسلیم توکیو در 15 اوت 1945 مشخص شده است. این مقاله به گفتگو با مارک گالیکیو، استاد تاریخ در دانشگاه ویلانوا و نویسنده کتاب ” تسلیمشدن ژاپنیها در جنگ جهانی دوم” است که به بحثهای درون تیم ترومن درباره پایاندادن به جنگ، از جمله ترس از یک فاجعه اقتصادی قریبالوقوع میپردازد.
دانیل ماس: شرایط اقتصادی داخلی را توضیح دهید و بگویید چگونه آنها تصمیمات واشنگتن را در سال 1945 شکل دادند؟
مارک گالیکیو: از اوایل همان سال، با شکست قریبالوقوع آلمان، مردم شروع به مشاهده وقایع جنگ کردند. نهتنها عموم مردم، بلکه رهبران در عرصه تجارت نگران این بودند که تأکید کافی به اقتصاد در زمان صلح نشده است. اگر صلح به یکباره برای ایالات متحده رخ بدهد، اقتصاد آماده برای این اتفاق نخواهد بود. تولیدکنندگان هنوز در حالت جنگ بودند و عمده کالاهای تولیدی برای ارتش بود. در این شرایط محدودیتهایی برای فعالیت مصرفکننده وجود داشت، سهمیهبندی مواد غذایی و محدودیتهای قیمت اعمال شد و حتی این نگرانی وجود داشت که اگر جنگ به طور ناگهانی تمام شود، اقتصاد داخلی برای این حجم از سرباز و ملوان جایی ندارد.
در میان مجریان و قانونگذاران شکایات فزایندهای به دلیل جذب نیروی انسانی بیش از حد توسط ارتش وجود داشت. بهطورکلی بیشتر سؤالات منوط به این امر بود که چرا اکثر نیروها برای جنگ با ژاپن اعزام شدهاند درحالیکه آلمان نیز در این جبهه حضور داشت. نگرانی این بود که تمام این مشاغل و قراردادهای دوران جنگ تمام شود و کسبوکار هنوز آماده نباشد و به تولید داخلی انتقال یابد.
ترس زیادی از بیکاری وجود داشت اما مشخص شد که این مشکل کمتر از حد انتظار بود، اما دسترسی به کالاهای مصرفی و نگرانی در مورد تورم مسائلی واقعی بودند. در اوایل تابستان 1945، صنعت زغالسنگ هشدار میداد که اگر نتواند معدنچیان بیشتری را جذب کند، با کمبود عرضه مواجه خواهند شد. آنها به ارتشیان رها شده از جنگ نیاز داشتند که آنها نیز تمایلی به این مشاغل نداشتند. جابهجایی افراد و کالاها در سراسر ایالات متحده پس از چهار سال دشوارتر شد.
دانیل ماس: باتوجهبه توسعه بمب اتمی و نگرانی در مورد پیامدهای ورود روسیه به جنگ علیه ژاپن، اولویت ترومن به این فشارهای اقتصادی چگونه بود؟
مارک گالیکیو: قبل از رفتن ترومن به آخرین اجلاس سران جنگ در پوتسدام در ماه ژوئیه، او در کنار ارتش قرار گرفت. اما فرد وینسون، وزیر خزانهداری که ترومن به او اعتماد زیادی داشت، با موضع ارتش مخالفت کرد. اما در واقعیت معلوم نیست که اگر ترومن بمب را نداشت چه میکرد.
ترومن کابلهای خارقالعاده را از وینسون در پوتسدام دریافت میکند و به او میگوید اگر ایالات متحده باقدرت بیشتری به سمت تبدیل مجدد پول حرکت نکند، یک بحران جدی رخ خواهد داد. وینسون پیشنهاد میکند که مطمئناً ارتش به همه این منابع نیاز ندارد. ما نیاز به تسلیم بیقیدوشرط داریم، اما شاید بتوانیم از طریق محاصره و بمباران به این مسئله دست پیدا کنیم که به تعداد کمتری از نیروهای ارتشی نیاز است. ارتش مخالف این دیدگاه بود، زیرا آنها معتقد بودند که این به یک جنگ طولانی منجر میشود که مردم آمریکا علاقه خود را از دست میدهند و ژاپنیها از آن به نفع خود استفاده میکنند. آنچه وینسون برای جلوگیری از فاجعه پیشنهاد میکرد، اصلاح شرایط تسلیم بیقیدوشرط بود.
ترومن در پوتسدام میآموزد که میتوان بمب را ماهها قبل از تهاجم برنامهریزیشده به ژاپن و احتمالاً قبل از ورود روسیه مستقر کرد. از نظر من او فکر نمیکرد که این بمب لزوماً میتواند روسیه را بیرون از ماجرا نگه دارد. اولین دلیل او برای استفاده از بمب، شکست ژاپن بود، اگرچه او ممکن است این احتمال را در نظر بگیرد که جنگ میتواند تمام شود قبل از اینکه روسیه بهعنوان یک جایزه تا حد زیادی به شمال شرق آسیا برسد.
دانیل ماس: بحثهای شدیدی در مورد اینکه آیا باید تقاضای تسلیم بیقیدوشرط را به امید ترغیب ژاپن به زمین گذاشتن سلاحها اصلاح کرد یا خیر، وجود داشت. در این شرایط چه نوع مصالحهای، انجام شد؟
مارک گالیکیو: این ایده که نهاد امپراتوری باقی میماند هرگز به صدور بیانیه در پوتسدام منجر نشد. اما این ایده از صلح لیبرال وجود داشت که به سربازان اجازه بازگشت به ژاپن را میداد، به این کشور اجازه میداد که دوباره وارد جامعه جهانی شود و به مواد خام در خارج از کشور دسترسی داشته باشد. ژاپن در یک اقتصاد بینالمللی لیبرال پس از جنگ میتواند به عضویت پذیرفته شود. آنها میتوانند حکومتی به انتخاب خود داشته باشند که کشورهای صلحدوست جهان را متقاعد کنند که دیگر تهدیدی علیه آنها نیستند.
دانیل ماس: مبارزه با کووید اغلب در قالب شرایط جنگی مطرح شده است. آیا ایالات متحده در دوران اوج همهگیری، شرایط اقتصادی دوران جنگ را داشت؟
مارک گالیکیو: ما مقررات گستردهای در مورد شرایط کلی اقتصاد دریافت نکردیم. محدودیتهای زیادی در بارها، رستورانها، خطوط هوایی وجود داشت. بهطورکلی حمایت دولتی در طول زندگی مردم وجود داشت، اما بهاندازه جنگ جهانی دوم نبود. چیزی که من را ذرهای شگفتزده نکرد، تقاضای عظیم برای برداشتن محدودیتها بر زندگی اجتماعی و اقتصاد بود.
ما این خاطره جمعی از جنگ جهانی دوم را داریم که در آن وحدت وجود داشت، جایی که همه مایل به فداکاری کردن بودند و این با جنگهای بعدی مانند ویتنام که در آن جنجالهای زیادی وجود داشت، در تضاد است.
دانیل ماس: آیا مقامات ایالات متحده به این فکر کردند که اقتصاد ژاپن پس از جنگ چگونه میتواند باشد؟
مارک گالیکیو: درگیری بین اصول سیاسی و اقتصادی مورد تأکید روزولت و برنامهریزان تجاری و مشاوران ترومن رخ داد. افرادی مانند هنری استیمسون، وزیر جنگ، و جوزف گرو، معاون وزیر امور خارجه، ژاپن را از اواخر قرن نوزدهم بهعنوان یک موقعیت قابلتوجه در صنعتیسازی میدانستند. آنها تا آنجا که به ایالات متحده مربوط میشد، سلطنت را نهادی ذاتاً خطرناک نمیدانستند. تنها کاری که باید میشد این بود که نظامیان را از بین ببرید. ترس آنها از این بود که اگر امپراتور را از بین ببرید و اصلاحات عمیق و گستردهای انجام دهید، بذر انقلاب و کمونیسم را بکارید.
سپس طرفداران اصول روزولت وجود داشتند که مشکلات را بسیار عمیقتر میدیدند. آنها احساس کردند که در فرایند مدرنیزاسیون، ژاپن هرگز از ساختار فئودالی فراتر نرفته است. آنها فکر میکردند که موقعیت امپراتور قدرت ارتش و مجموعههای بزرگ صنعتی را افزایش میدهد. برای بهدستآوردن یک ژاپن واقعاً دموکراتیک، باید امپراتور را کنار بگذارید، تراستهای بزرگ را از بین ببرید و ژاپن را از نظر اجتماعی و اقتصادی دموکراتیک کنید. زنان را آزاد کنید، اجازه دهید اتحادیهها بهدرستی سازماندهی کنند و غیره.
بسیاری از منتقدان تسلیم بیقیدوشرط، پس از جنگ گفتند که ترومن باید به ژاپن میگفت که میتواند امپراتور را نگه دارد، زیرا بههرحال این همان چیزی بود که اتفاق افتاد. اما توجه به این نکته مهم است که پس از تسلیم بیقیدوشرط، امپراتور همان اختیاراتی را نداشت که اگر ترومن متعهد به حفظ هیروهیتو بر تاجوتخت بود، داشت. در پایان، ایالات متحده توانست اصلاحات قابلتوجهی را اجرا کند زیرا ترومن بر تسلیم و اشغال بیقیدوشرط اصرار داشت. یکی از بزرگترین اصلاحات، قانون اساسی جدیدی بود که امپراتور را به شخصیتی تقلیل داد که گرو و استیمسون بهاشتباه ادعا کردند او همیشه همینگونه بوده است.
دانیل ماس: در سال 1945، اگر به آنها گفته میشد که چین بهعنوان رقیب اصلی ایالات متحده ظاهر میشود، چه فکری میکردند؟
مارک گالیکیو: حتی مدتی پیش نیز انتظار چندانی از ایفای نقش اصلی چین در خاور دور وجود نداشت. این تا حدی به این دلیل بود که افرادی مانند استیمسون و گرو فکر کردند که لازم است ژاپن را بهسرعت بازسازی کنند تا بتواند نیرویی برای ثبات باشد. هیچکدام از آنها پیشبینی نمیکردند که یک نیروی مقاومتناپذیر در چین ظهور کند.
دانیل ماس: آیا توجه ناکافی به آنچه که چین ممکن است تبدیل شود اشتباه بود؟
مارک گالیکیو: تفکر نظامی آمریکا ناشی از این مسئله بود که ابتدا هدفش شکست ژاپن بود و سپس نگاه به افق و دیدن آن بود. ممکن است این یک سیاست کوتهبینانه به نظر برسد، اما دیدگاه این بود: «ببینید، اگر ژاپن داشته باشیم، میتوانیم بقیه جهان را از اقیانوس آرام دورنگه داریم، قادر خواهیم بود از ایالات متحده در برابر چین دفاع کنیم.»
مردم فقط میخواستند کارشان تمام شود و سربازها را به خانه بیاورند. باوجوداینکه قدرت آمریکا در اوج، این اوج نیز رو به پایان بود. در واقع قدرت ماندگاری در آن جا نبود.
منبع: