ژئواکونومیک چیست؟

gettyimages 165042414 612x612 1

فهرست مطالب

مفهوم  ژئواکونومیک[1] و کارکردهای آن  به‌صورت  گسترده‌ در  ارتباط با  مفهوم  دیگری به نام ژئوپلیتیک  مورد تفسیر قرار می‌گیرد. در این زمینه پیتر تیلور (1993:330) بر این باور است که به یاری ژئوپلیتیک می‌توان به  مطالعه توزیع جغرافیایی قدرت  در میان کشورهای جهان پرداخت و هم‌زمان به سنجش و تحلیل این موضوع  پرداخت که چگونه عوامل مؤثر دیگری نظیر  اقتصاد به رقابت‌های  بین‌المللی شکل می‌دهند.  در این فرایند ارتباط موجود میان ژئوپلیتیک و عواملی  نظیر اقتصاد باعث اهمیت یافتن مفهوم ژئواکونومیک می‌شوند. در یک نگاه کلی، مفهوم ژئو اکونومی به واکاوی این مسئله می‌پردازد که خصیصه‌های جغرافیای اقتصادی یک کشور چه تأثیراتی بر موجودیت آن و همچنین سیاست خارجی آن دارد. کارکردهای ژئواکونومیک در امنیت و توسعه کشورها نشانگر آن است که میان سیاست و اقتصاد، هم‌پیوندی و هم‌افزایی وجود دارد و بدون چنین ارتباطی نمی‌توان انتظار داشت که ثبات ایجاد شود (Gilpin,1975). این موضوع مبین این نکته است که در روابط بین‌الملل مسئله تأمین منافع در حوزه اقتصاد بین‌الملل یک عامل تعیین‌کننده است که توجه به آن هم می‌تواند به تأمین ثبات و منافع اقتصادی کشورها یاری رساند و هم‌بسترهای لازم را برای  آنها فراهم کند تا با بهره‌گیری از اقتصاد سطوح بالاتری از منافع را در حوزه‌های دیگری نظیر سیاست و امنیت جهانی برای خود فراهم کنند (İşbilen, 2011:5).

همین مسئله باعث شده است که موقعیّت  ژئواکونومیک و کارکردهای ژئو اکونومی برای  کشورهای مختلف به‌گونه‌ای تفسیر شود که تأمین‌کننده قدرت، نفوذ و اهداف ژئوپلیتیک آنها در محیط پیرامون باشد. حکومت‌هایی که بنیادهای سیاست خارجی خود را بر روی ژئو اکونومی استوار ساخته‌اند، عامل اقتصاد را به‌عنوان ابزاری مورداستفاده قرار می‌دهند که توانایی نفوذ در مناطق موردنظر را برای آنها فراهم می‌آورد (Budak,2013:127). چنین وضعیتی به آن معنا است که ژئو اکونومی باعث به‌وجودآمدن مجموعه‌ای از ضرورت‌هایی است که تأمین آنها نیازمند بازنگری در سیاست و شیوه اندیشیدن به فضای جغرافیایی است.

ژئو اکونومی را از منظری دیگر می‌توان مؤلفه‌ای دانست که به حکومت‌های ملت پایه، این فرصت را می‌دهد تا با استفاده از عامل اقتصاد به شناخت و بازنگری نقش و جایگاه خود در نظام نوین جهانی بپردازند. در این فرایند ژئو اکونومی تعیین‌کننده بسترهای جغرافیایی است که در آن یک کشور می‌تواند به یاری فرصت‌ها و مزیت‌هایی  که در اختیار دارد به تقویت توانایی‌های خود بپردازد و به خلق فرصت‌های جدیدی بپردازد که زمینه‌ساز دستیابی به منافع اقتصادی است و از همین راه مناسبات  بین‌المللی را به صورتی  مورد بازنگری قرار دهند که تأمین‌کننده اهداف اقتصادی باشد؛ بنابراین می‌توان گفت که ژئو اکونومی با تأثیرگذاری بر روی رفتارهای سیاسی، اقتصادی،  فرهنگی و اجتماعی شهروندان و سیاست‌گذاران کشور به رفتارهای  متقابل حکومت‌ها با یکدیگر شکل‌ داده و  امور بین‌المللی را در سایه ارتباط  متقابل جغرافیا و اقتصاد متأثر می‌سازد (İnan, 2011:82). ژئو اکونومی باعث به‌وجودآمدن یک ارتباط منطقی میان سیاست اقتصادی و ظرفیت‌های ژئوپلیتیک یک کشور می‌گردد که توجه به آنها می‌تواند زمینه‌ساز ایجاد فرصت‌های اقتصادی جدید، توسعه و پیشرفت گردد (Baru,2012:2)

ژئو اکونومی را همچنین می‌توان حوزه‌ای دانست که ارتباط  متقابل  اقتصاد و ژئوپلیتیک را برقرار می‌کند: در حوزه  اقتصاد، کاهش  قدرت اقتصادی یک کشور خاص، برای‌ آن کشور پیامدهای ژئوپلیتیک عمده‌ای را به همراه خواهد داشت؛ تغییرات ژئوپلیتیک نیز پیامدهای اقتصادی گسترده‌ای را ایجاد خواهد کرد. با وجود این، هرگز نباید  قدرت ژئو اکونومی را باقدرت اقتصادی یکسان دانست، همچنان که برخی از محققان به‌اشتباه بر این  باور هستند که دستیابی به قدرت ژئواکونومیک را می‌توان نتیجه دستیابی  موفقیت‌آمیز به  قدرت اقتصادی دانست (Scholvin and Wigell, 2018:7). این در حالی است که به‌عنوان‌مثال همان گونه که بارو[2] بحث کرده است هرچند ژاپن در  دهه 1980 میلادی  به قدرت اقتصادی دست‌یافت، اما این امر هرگز  نتوانست این کشور را به یک قدرت ژئواکونومیک تبدیل کند، چرا که این  کشور نتوانست منابع اقتصادی که به دست آورده بود را به منبعی برای تقویت قدرت نظامی و سیاسی خود تبدیل کند (Baru,2012:51). این امر نشان‌دهنده آن است که قدرت‌های ژئواکونومیکی، آن دسته از کشورها هستند که در کنار توانایی اقتصادی، از درک و شناخت مناسبی نسبت به کارکردهای ژئواکونومیک برخوردارند و به همین علت از توانایی‌های اقتصادی خود برای بهره‌برداری از موقعیّت  ژئو اکونومی خود استفاده می‌کنند و در نهایت به یک قدرت ژئواکونومیک تبدیل می‌شوند.

در اینجا ژئواکونومیک وابسته به دو گروه کلی از متغیّرها است: (1) عوامل و ظرفیت‌های محیطی که یک فضای جغرافیایی از آن برخوردار است. نظیر موقعیّت  جغرافیایی، عوارض و پدیده‌های جغرافیایی (کوه‌ها، منابع آبی، و…)، منابع طبیعی (آب‌ها، ذخایر طبیعی و پوشش گیاهی، منابع زیرزمینی، ذخایر انرژی)، دسترسی جغرافیایی به آب‌های آزاد، همسایگان و…؛ (2) عوامل ظرفیت‌های انسانی که شامل جمعیت، نیروی انسانی، توسعه انسانی، اقتصاد، فرهنگ، و…. مجموعه این  عوامل باعث می‌شود که یک کشور از نظر فضایی، ظرفیت‌های اقتصادی برای تبدیل‌شدن یک قدرت اقتصادی را پیدا نموده و به‌این‌ترتیب نقش فعالی را در فضای جریان‌های جهانی ایفا کند (Mercille, 2010:329). این موضوع نشان از اهمیت این مسئله دارد که ژئو اکونومی یک کشور برخاسته از ظرفیت‌های جغرافیای طبیعی و انسانی آن کشور است و بیشتر آن را باید یک امر بالقوه دانست که تنها در سایه تغییر رفتارهای محیطی سیاست‌گذاران، فرصت فعلیت یافتن پیدا می‌کنند و به‌عنوان یک عامل بالفعل در قدرت‌یابی کشور در مقیاس منطقه‌ای و یا جهانی عمل می‌کنند. در این فرایند آگاهی از موقعیّت  ژئواکونومیک و فرصت‌ها و محدودیت‌هایی که در این حوزه یک کشور با آن مواجه است زمینه تغییر نگرش در سیاست‌گذاری‌ها و تصمیم‌سازی‌‌های حاکمیت فراهم می‌آورد تا با بهره‌گیری از اندیشه فضایی در پیشبرد مسائل اقتصادی کلان، به‌عنوان یک بازیگر جدی در رقابت‌های ژئوپلیتیکی مطرح شود.

ژئو اکونومی از نظر ساختاری به همان اندازه که از رفتار و اندیشه فضایی حاکم بر کشورها و جوامع تأثیرپذیر است، به تأثیرگذاری بر آنها  نیز می‌پردازد. چرا که به سبب ارتباط نزدیکی که ژئو اکونومی با منافع ملّی یک کشور پیدا می‌کند، زمینه‌ساز تغییر در نگرش‌های فضایی آنها شده و سبب می‌شود که آنها برای تأمین منافع ملّی  خود از سمت ژئوپلیتیک به سمت ژئواکونومیک حرکت نمایند. در این فرایند ژئواکونومیک باعث می‌شود که فرهنگ سیاسی کشورها از ماهیت درون‌گرایانه خود فاصله گرفته و یک ویژگی برون‌گرایانه پیدا کند که به‌صورت گسترده‌ای تحت‌تأثیر ارتباط با جهان پیرامون و آشنایی با واقعیت‌هایی است که موقعیّت  ژئواکونومیک یک کشور بر آن تحمیل می‌کند (Luttwak,1990). این واقعیّت‌های ژئواکونومیک شامل مسئله نیاز به دستیابی به بازارهای جهانی، تأمین منابع  مالی از بازارهای بین‌المللی، رقابت اقتصادی با همسایگان، تعارضات منطقه‌ای، منافع مشترک اقتصادی، مسئله وابستگی تأمین منافع ملّی به محیط سیاست بین‌الملل و… است. این مجموعه از واقعیت‌های جغرافیایی که ژئو اکونومی همواره با خود به همراه دارد باعث می‌شود که کشورهای مختلف برای تأمین منافع اقتصادی خود و در سایه موقعیّت  ژئواکونومیکی که در آن قرار دارند به بازنگری در سیاست‌های خود بپردازند. این بازنگری‌ها ممکن است به دو شیوه مختلف به وقوع بپیوندند:

(1) نخست رویارویی کارگزاران حاکمیت و سیاست‌گذاران کشور با واقعیّت‌های جهانی که در سایه جهانی‌شدن اقتصاد مجبور به پذیرفتن آنها هستند؛

(2) تغییر در آگاهی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه که این امر نیز به‌صورت گسترده‌ای تحت‌تأثیر پدیده جهانی‌شدن به وقوع می‌پیوندد.

تحت‌تأثیر گسترش دانش از محیط جهانی که در نتیجه افزایش کارکرد جغرافیای اقتصادی و ژئواکونومیک به وقوع می‌پیوندد و ضرورت ارتباطات فراملی را بیش از گذشته افزایش می‌دهد، جامعه از نظر رفتاری و اندیشه‌ای به‌صورت فزاینده‌ای به کسب دانش از جهان خارج علاقه پیدا می‌کند. در این فرایند جامعه به سبب آگاهی‌هایی  که به‌واسطه جهانی‌شدن پدیده آمده است بیش از گذشته از موقعیّت، ظرفیت‌ها، نیازها و حقوق خود و وضعیت واقعی کشور خویش در مقایسه با همسایگان و جهان پیرامون آگاه شده و به این نتیجه می‌رسد که دستیابی به منافع گروهی و ملّی نیازمند آن است که کشور بتواند از همه ظرفیت‌های جغرافیایی خود به نحو مناسبی بهره‌برداری کند. از جمله چنین ظرفیت‌هایی، موقعیّت ژئو اکونومی یک کشور است که نقشی تعیین‌کننده در تجارت بین‌المللی و اقتصاد  آن کشور ایفا نموده و در صورت استفاده درست از آن، می‌تواند  نقشی تسهیلگر را برای ارتباطات جهانی کشور بازی کند. به‌این‌ترتیب مسئله نیاز به رشد اقتصادی و دستیابی به توسعه انسانی جامعه را به این نتیجه می‌رساند که نیازمند روزآمد نمودن سیاست و سیاست اقتصادی است و همین مسئله زمینه‌ساز تحول فرهنگ سیاسی یک کشور می‌شود که در آن حاکمیت در راستای تأمین منافع ملّی کشور، رویکردی جهان‌گرایانه اتخاذ می‌کند و فرصت‌های جدیدی را برای نقش‌آفرینی اقتصادی شهروندان و کشور در اقتصاد جهانی فراهم کند. این امر در فرجام خود باعث می‌شود که فرهنگ سیاسی کشور بیش از گذشته از درون‌گرایی فاصله گرفته و به سمت تعامل با جهان پیرامون گرایش پیدا کند تا کشور بتواند از منابع و فرصت‌های ژئواکونومیکی که دارد در یک شبکه اقتصاد جهانی، برای تأمین رفاه، توسعه شهروندان خود استفاده کند.

آنچه که در اینجا اهمیت پیدا می‌کند موضوع تجارت خارجی است که تسهیل‌کننده ارتباطات اقتصادی میان کشورهای مختلف است (Durmaz,2009:47). تجارت خارجی را می‌توان انعکاس توانایی‌های اقتصادی یک کشور برای ادغام در بازارهای جهانی و بهره‌برداری از فرصت‌هایی دانست که در کشورهای دیگر برای کسب درآمد و دستیابی به منافع  اقتصادی وجود دارد (Jeníček & Krepl, 2008:211). به‌عبارت‌دیگر، توانایی یک کشور برای بهره‌برداری از موقعیّت ژئواکونومیک و منابع انسانی و طبیعی که در اختیار دارد باعث می‌شود که فرایند ادغام در فرایندهای اقتصادی جهانی تسهیل شود. این توانایی به دو صورت  مختلف فراهم می‌گردد: نخست، وجود فرهنگ و ظرفیت برای تجارت و ارتباطات خارجی؛ و دوم، قابلیت فرهنگ سیاسی یک کشور برای اصلاح نوع نگرش‌های موجود به‌نحوی‌که بتواند خود را با تحولات جهانی که در حوزه فرهنگ و اقتصاد به‌صورت توأمان به وقوع می‌پیوندد هماهنگ کند.

علاوه بر این، در دوران معاصر، گرایش روزافزون کشورهای مختلف جهان برای ادغام در اقتصاد جهانی و مشارکت در تجارت و بازارهای بین‌المللی باعث شده است که ساختارهای فرهنگی و اقتصادی آنها دستخوش تغییرات و تحولات گسترده‌ای گردد. این تحولات که به‌صورت پیوسته در حال وقوع است. چنین وضعیتی در بعد داخلی باعث ایجاد نیازهای جدیدی برای تحول در امور زیربنایی توسعه نظیر تربیت و رشد نیروی انسانی گردیده است که همواره به دنبال خود تغییراتی در زمینه فرهنگ، سیاست و اجتماع را به همراه داشته است. از طرف دیگر، یکی از ضرورت‌هایی که همواره با رشد تجارت جهانی همراه بوده است مسئله نیاز  به همگام‌سازی اقتصاد و سیاست با تحولات جهانی بوده است. این نیازها در چند دهه اخیر سبب رشد ایده‌هایی نظیر منطقه‌گرایی و جهانی‌سازی  اقتصاد و فرهنگ شده است که هم بازتابی از وابستگی متقابل و فزاینده کشورها به یکدیگر است، و هم منعکس‌کننده ضرورت‌هایی است که در صورت عدم توجه به آنها دسترسی به اقتصاد جهانی به امری دشوار تبدیل می‌شود. در نتیجه باید گفت که اقتصاد به سبب نقش قابل‌توجهی که در ارتباطات ‌جهانی دارد به یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در سیاست خارجی حکومت‌ها تبدیل شده است و آنها را بر آن داشته است که برای دستیابی حداکثری به منافع ملّی عامل اقتصاد را به‌صورت  ویژه‌ای در کانون توجه، برنامه‌ریزی و طراحی توانمندی‌های ژئواکونومیکی یک کشور و حضور ظرفیت‌های مناسب اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی برای بهره‌برداری از فرصت‌هایی است که موقعیّت ژئواکونومیک برای یک کشور فراهم می‌کند.

در طول تاریخ موقعیّت ژئواکونومیک سرزمین‌ها و کشورهای مختلف نقشی تعیین‌کننده در ارتباطات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آنها ایفا کرده است و بنیادهای توسعه را به‌صورت روزافزونی به مسئله ارتباطات اقتصادی با کشورها و سرزمین‌های پیرامون وابسته ساخته است. همین مسئله باعث شده است که برخی از محققان حوزه ژئواکونومیک بر روی این نکته تأکید کنند که تجارت خارجی یکی از ابزارهای ارتباطی است که در  طول تاریخ نه‌تنها به گسترش ارتباطات اقتصادی میان کشورها و سرزمین‌های گوناگون یاری رسانده است، بلکه زمینه‌ساز آن شده است تا آنها در سایه توسعه تعامل اقتصادی خود با سایر کشورها، سرزمین‌ها و فرهنگ‌ها بر سطح و دامنه ارتباطات بین‌المللی جوامع خود بیفزایند و به‌این‌ترتیب نه‌تنها به منافع اقتصادی جدیدی دست پیدا کنند، بلکه بتوانند در سایه توسعه روابط اقتصادی خود با دیگران جامعه خود را پویاتر سازند (Jeniček, 2003:134). این ارتباطات و تحولات به‌این‌ترتیب به یک بستر برای تکامل و تغییر ساختارها، نشانگان و رفتارهای فرهنگی جوامع مختلف شده و در نهایت زمینه آن را فراهم می‌کند تا فرهنگ سیاسی آنها در سایه ارتباط و شناختی که از طریق تعامل اقتصادی با جهان پیرامون فراهم می‌گردد تغییرات مختلفی را تجربه کند. این تغییرات در فرهنگ  سیاسی به سبب آگاهی‌هایی است که در نتیجه آگاهی از ظرفیت‌های ژئواکونومیک و همچنین تجارت جهانی فراهم شده است. به‌عبارت‌دیگر، موقعیّت  ژئواکونومیک یک کشور و کسب شناخت در مورد آن زمینه آن را به وجود خواهد آورد تا یک جامعه علاوه بر آگاهی از توانایی‌های خود به بازنگری در شیوه بهره‌برداری از این توانایی‌ها و ظرفیت‌های ژئواکونومیک بپردازد. به‌عنوان‌مثال، مسئله ارتباط موقعیّت ژئواکونومیک با پدیده‌های جهانی مختلفی نظیر گرمایش زمین و تغییرات اقلیمی در  چند دهه  گذشته باعث بروز تحولاتی در فرهنگ  سیاسی  جوامع مختلف  شده است. در این  زمینه آگاهی از محدودیت‌های جغرافیایی که در زمینه توسعه و رشد اقتصادی وجود دارد و هزینه‌های زیست‌محیطی دستیابی به توسعه اقتصادی باعث شده  است  که شهروندان  در مورد پیامدهای بلندمدت  تصمیمات حکومت خود حساس شوند و همین  مسئله باعث بروز تحولاتی در رفتارهای سیاسی شهروندان جهان  شده است  که تبلور آن را می‌توان در ایجاد احزاب سبز یافت که تلاش دارند رفتارهای سیاسی کشور  خود را متناسب با واقعیت‌های ژئواکونومیک و زیستی محیطی جهان اصلاح نمایند. چرا که امروزه مسئله تغییر اقلیم شهروندان را به این نتیجه رسانده است که عدم بازنگری در رفتارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آنها در حوزه مصرف می‌تواند به ایجاد یک مجموعه از تغییرات در محیط جغرافیایی منجر شود که نه‌تنها تخریب محیط‌زیست و زوال اقتصادی را در پی خواهد داشت، بلکه باعث در معرض خطر قرارگرفتن زندگی انسان می‌شود (Księżopolski,2012). به‌عبارت‌دیگر، یکی از پیامدهای عمده ژئواکونومیک کشور در فرهنگ سیاسی خواهد بود. با وجود این به سبب تفاوت سطح آگاهی و نوع نگرش به محیط جغرافیایی پیرامون در فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف نمی‌توان انتظار داشت که تأثیرات موقعیّت ژئواکونومیک در فرهنگ سیاسی برای همه کشورها یکسان باشد.

این تأثیرگذاری اقتصاد به‌واسطه بازتعریف روابط فضایی اقتصاد در درون کشور و با بیرون از کشور ممکن  می‌شود. مسئله  دسترسی به منابع اقتصادی در داخل کشور باعث به‌وجودآمدن مجموعه‌ای از روابط فضایی _ اقتصادی می‌شود که در چارچوب آن تعدادی از مناطق جغرافیایی، طبقات اجتماعی و گروه‌های سیاسی در  موقعیّت کانونی قرار می‌گیرند و به‌واسطه این موقعیّت کانونی به بازتعریف برخی از جنبه‌های نقش‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی می‌پردازند که نمودهای آن را در فرهنگ سیاسی و شیوه بازنمایی قدرت سیاسی در جامعه می‌توان مشاهده کرد. هم‌زمان، روابط بیرونی که ژئو اکونومی یک کشور تسهیل‌کننده آن است نقش‌های جدیدی را برای اقتصاد و جمعیت کشور تعریف می‌کند که تأثیرات آن در روابط درونی قدرت اقتصادی در داخل کشور هویدا می‌گردد. این عوامل و تأثیرات آن همواره یکسان نخواهد بود چرا که ژئو اکونومی در هر دو مقیاس داخلی و بین‌المللی به‌صورت پیوسته در حال دگرگونی است، همین دگرگونی‌های به وقوع پیوسته در موقعیّت ژئو اکونومی کشور مجموعه‌ای از تحولات را با خود به همراه خواهد داشت که دامنه تأثیرات آن به عرصه‌های دیگری نظیر فرهنگ، سیاست و امنیت نیز کشیده می‌شود. برآیند نهایی این موضوع ایجاد تأثیرات و تغییرات مختلف و با شدت‌های گوناگون است که به‌صورت مستمر در حوزه فرهنگ سیاسی قابل‌مشاهده است.

[1] geo-economy

[2] Baru

در این باره بیشتر بخوانید

مقالات اخیر

gettyimages 165042414 612x612 1

ژئواکونومیک چیست؟

مفهوم  ژئواکونومیک[1] و کارکردهای آن  به‌صورت  گسترده‌ در  ارتباط با  مفهوم  دیگری به نام ژئوپلیتیک  مورد تفسیر قرار می‌گیرد. در این زمینه پیتر تیلور (1993:330)

مشاهده مطلب

درخواست تماس